دشمنان خداكه هرگز تاب تحمل حق را ندارند و از گسترش دانایى و معرفت و فضیلت بیم دارند،همواره در پى از میان بردن نشانه هاى حق و درستى و راستى اند. سرانجام در زمانحاكم ستم گر اموى یعنى هشام بن عبدالملك، به دستور او، امام باقرعلیه السلام رامسموم كرده و به شهادت مى رسانند!
امام صادق علیه السلام مى فرماید: پدرم درآستانه ى شهادت، غلام هاى بدِ خودش را آزاد كرد و خوب ها را نگاه داشت. پرسیدم: پدرجان! چرا بدها را، رها مى كنى و خوب ها را نگاه مى دارى؟» فرمود: اینان [بدها ] ممكناست كمى از من دل گیر شده باشند. [دل گیرى آن ها را این گونه جبران مى كنم.]»
امام ششم علیه السلام، هم چنین مى فرماید:
در شام گاهِ شهادت پدر، نزد ایشان مى شتابم،مى بینم با كسى در حال سخن گفتن است، حال آن كه من آن شخص را نمى بینم! پدرم اشارهمى كند كمى دورتر بروم، امّا اندكى بعد كه بار دیگر نزد پدر برمى گردم، مرامى پذیرد و مى فرماید:
- من امشب از دنیا خواهم رفت! هم اكنون پدرم رادیدم كه شربت گوارایى را برایم آورد و من آن را نوشیدم. آن گاه، آن حضرت مرا بهدیدار حق و رفتن به جهان جاوید، بشارت داد!
امام دانایى و فضیلت و مهر، حضرت باقرعلیهالسلام وصیت هایش را مى كند و چشم از جهان مى پوشد.
مردى كه چند فرسنگ از مدینه دور است به مدینهمى آید و مى گوید در خواب به من گفته شده كه برو و بر بدن ابوجعفر» - امام محمد باقرعلیهالسلام - نماز بگزار كه فرشته گان او را غسل داده اند. هم اینك مى بینم كه خواب امراست بوده و امام علیه السلام از دنیا رفته است.
پیكر پاك امام محمد باقرعلیه السلام به خاك بقیعسپرده مى شود و آن عزیز گرامى در كنار آرام گاهِ امام مجتبا و امام سجاد، كهدرود خداوند بر آنان باد؛ آرام مى گیرد.
مدینه، یك پارچه غرق شیون و ماتم مى شود! زمین وآسمان سیاه مى پوشد. سیلاب اشكT دیده ها و دل ها را فرامى گیرد و كبوترهایى چند بربام خانه ى امام باقرعلیه السلام غمگنانه بق بقو مى كنند!.
برگی از کتاب قصههای زندگانی امام محمد باقرعلیه السلام، نوشتهی جواد نعیمی
مى ,كه ,السلام ,امام ,باقرعلیه ,ها ,باقرعلیه السلام ,ها را ,مى فرماید ,امام محمد ,مى پوشد ,محمد باقرعلیه السلام ,امام باقرعلیه السلام
درباره این سایت