نوه ی کوچولوو شیطانم محمد سپهر را در بغل دارم. البته نمی دانم دقیقا در کجا هستم. فقط این رامی دانم که فرمان اجرای چالش مانکن صادر شده هر کسی باید در هر وضعتی که هست ساکنو ساکت و بی حرکت بماند!بدیهی است که نوه ی کوچک من ، در آغوشم نمی تواند بی حرکتباشد و به تبع او ، من هم برای نگه داری اش قادر نیستم که حرکتی از خودم نشان دهم! در واقع، در کاری شرکت کردهایم که بر خلاف شرکت کنند گان دیگر،تحرک زیادی از خودمان نشان می دهیم و در حقیقتبر خلاف جریان موجود، شنا می کنیم ! به همین سبب وضعیت عجیبی را در میان آن آرامجمع و بی حرکت به وجود آورده ایم! به بیاین دیگر، من و نوه ام چالش مانکن را بهچالش کشیده ایم! مجموعه ی این تکا پو ها و حرکت ها ،مرا از خواب می پراند و بیدرنگ به یاد می آوریم که به تازگی و در همین یکی دوروز گذشته به دیدار نمایشگاهمشهد دوست داشتی رفته ام و همسر و بچه ها و نوه هایم را نیز با خود برده ام و دربدو ورود به همین نمایشگاه بود که گروهی از بازیگران در کسوت سرباز، به اجرای چالشمانکن مشغول بوده اند و به جلب نظر بازدید کنندگان پرداخته اند. اکنون بی آنکه توجهخاصی نسبت به آن در ذهنم بوده باشد ، ناگهان چنین رویایی دیدهام! رویایی که گویاترجیح داده ام نام آن را من و چالش مانکن بگذارم . چه رؤیای جالب و شگفتی ! تلفیقخواب و خاطره هم برای خودش داستانی است!
چالش ,بی ,مانکن ,نوه ,ام ,خواب ,چالش مانکن ,و بی ,و در ,بی حرکت ,من و
درباره این سایت