محل تبلیغات شما

برگزیده ی آثار جواد نعیمی



 

   اکنون هیاهویی است در بیشه زار کلام! غوغاییاست در فراسوی همه ی نبشته ها! تعزیه ای بر پاست در حریر نگاه ها! غلغله ای است دروادی حیرت! خونچکانی بال پروانگان؛ تنها منظر دیده های بی پناه است. بالش خوابستارگان از رویای مصایب سرشار است! زیر چشم دل ها کبود ابتلای غم است!

 

   هجرت سرداران نور، سالار مردان آفتابین، خورشیدهای سه گانه، سروران سپید اندیشه، در جالیز جان های ما بذر اندوه می پاشد!

 

   رحلت جان گداز پیام آور نور و مهر و داناییحضرت محمدبن عبدالله صلی الله علیه و آله وسلم و شهادت جان سوز فرزندان آن بزرگوارحضرت امام حسن مجتبی علیه السلام و خورشید تابناک خراسان حضرت امام علی بن موسیالرضا علیه آلاف التحیت و الثنا همه ی جان ها و جهان ها را به سوگ نشانده است!

 

   با بلوغ عاطفه در رگ های قلمم همگام می شوم تابرای شما در این مصایب دشوار، نسخه ی صبوری بنویسم و از شما تقاضا کنم که برای من- وبرای خویشتن خویش بال هایی آرزو کنید برای پریدن به ساحت کویقدسی و سرشار از محبت حضرات مصطفی و مجتبی و رضا - که از زبان همه ی پاکان دنیا برآن بزرگواران درودی بی انتها روا باد و براینوشیدن نور ناب نوازش های  آن عزیزان!وبرخورداری از سایه سار لطف و نگاه آنان.





نوع مطلب :

                                                                             

   دست هایم را محکم بسته و به زمین میخ کوبم کردهبودند. نه تنها توان هیچ حرکتی نداشتم، که انگار اراده‌ام را هم به خواست خودشان؛ زنجیرکرده بودند. آن وقت از دور، بر و بر نگاهم می‌کردند و هرهر به ناتوانی ام می خندیدند.سرانجام، شکلک در آوردن ها و پوزخند ها و اذیت ها و آزارشان، کفرم را حسابی در آورد.یک باره تصمیم قاطعی گرفتم، تکان شدیدی خوردم، زنجیر های تحمیلی بر گردن و دست و ذهنو اندیشه ام را پاره کردم و هدف مندانه و به اندازه به آن‌ها، نگاه کردم و دل دادم.

   حالا آسوده خاطر و شادمانم! اما آقای اینستا وخانم شان تلگرا، از دست من شکارند! کاردشان بزنی خون شان در نمی آید! خوب به من چه؟!مهم این است که من آزادی‌ام را به دست آورده ام و دیگر اسیر بی اراده ی فضای مجازینیستم!  به جهنم که نمایندگان این فضای کذایی از من دل خورند! جان شان هم در برود!


                         

   چرا؟ این پرسشی است که همواره از خویشتن دارم.چرا همه ی بلاهابرسرمن  می آید و چرازندگی،

 این قدر، مایه‌ی آزار من است؟! مگر من چه گناهیکرده ام؟  

   چرا دوستان و آشنایان من،  از دنیا می روند و مرا تنها گذارند ؟  و چرا من هنوز زنده ام؟!

چرا می توانم اینگونه به چیزی زیادی بنگرم؟ هرگاه به کسی نگاه می کنم زندگی یی

را در او می بینیمکه سرانجا م گرفتار پنجه‌ی اجل می شود! دیده بر می گردانم و می اندیشم روزی دیگرانهم مرا مرده خواهند دید!

   پس چرا می گریم و چرا هم اینک دارم می نویسم ؟چرا توان گریختن از همه ی این ها و فرار کردن از دست مرگ و خاطره های ترسناک راندارم؟

   پرسش های زیادی هستند که پاسخی برای آن هانیست. پرسش هایی که هم چنان ذهن و اندیشه‌ی من ، در گیر آن ها ست!  این است که مرگ و زندگی را ،  هم‌چنان سپری می کنم![  بر این اساس، آیا نباید به معنای حیات وزندگانی درست و با معنا، بیش تر بیندیشیم وراه های بهتری برای دست یابی به آن ها را بیابیم؟]

 



 

  نیروهای دشمن م، هم چنان به پیشروی خود ادامه می دادند. مرد رزمنده باهمتی والا و شجاعتی مثال زدنی در برابر دشمنان ایستادگی می كرد. هر لحظه تیر وتركشی او را نشانه می گرفت . اما مرد، نه می هراسید و نه پا پس می كشید. بلكه باقوت و قدرت به رزم جانانه اش ادامه می داد. هرچه گل زخم های تنش، بیش تر میشكفتند، عزم و اراده ی مرد را برای مقابله با دشمنان، افزون تر می كردند.

  مرد، بی باكانه و دلیرانه در برابر مان، سینه سپر كرده بود و از كیانو میهن و ایمان و هویت خویش دفاع می كرد.

  زن، این همه را می دید و نگران بود. ناگهان حمله ی هوایی دشمنان شدت یافت.زن به پناهگاه رفت. مدتی بعد، بارانی از گردن بند و گوشواره، در میدان ، باریدنگرفت. زن كه بیرون آمده بود، خم شد؛ گوشواره ای را از روی زمین برداشت وكمی آن رابرانداز كرد. به نظرش بسیار جالب و زیبا آمد! در همین هنگام تركش هایی چند نیز اورا نشانه رفتند. زن یك باره صورتش از شلیك چند گلوله ی رژلب و رژگونه، گلگون شد.چهره اش آتشی شده بود. در همین زمان، تنی چند از دشمنان در برابرش ظاهر شدند. آنها زن را اسیر كردند و دست هایش را از پشت بستند! سپس بسته ای روی دامانش انداختندو با شتاب گریختند!

  زن، با همه ی توانش تقلا كرد و با هر زحمتی كه بود، دست های خویش را گشود،سپس بسته را باز كرد و داخل آن، یك مانتوی كوتاه قرمز رنگ و یك شال زرد رنگ كوچكیافت.

  زن، به سوی خانه دوید، گیسوانش را شانه زد، گوشواره را به گوشش كرد، لباس ومانتوی تنگ و چسبان و رنگین را پوشید و ناخودآگاه به خیابان زد! تنی چند ازدشمنان، از برابرش گذشتند، در حالی كه لبخندی شیطنت آمیز بر لب داشتند.

  مرد، كه حالا زخم های تنش از ستاره ها افزون تر شده بود، نفس های آخرش رامی كشید. زن، پیش رفت. مرد كه بی اختیار، نگاهش به او افتاد، چشم هایش را بست و ازآن پس، دیگر مرد، تكان نخورد!

  زن، فریاد كشید! گوشواره هایش را از گوشش در آورد، به خانه دوید. در برابرآینه ایستاد. از چهره ی بزك شده ی خویش، خوشش نیامد! رژ لب هایش را از روی میزبرداشت و توی سطل زباله انداخت. لباس های تنگ و چسبان را هم از تن خود درآورد. سپسآن ها را به حیاط برد و آتش شان زد. همین كه به اتاق برگشت، صداهایی را از تویخیابان شنید. از پنجره به بیرون نگاه كرد. انبوهی از مردان و ن، داشتند تابوتشهید را كه پرچمی به رنگ های سبز و سفید و قرمز بر روی آن كشیده شده بود، تشییع میكردند.

  زن، سراسیمه به خیابان دوید و خودش را به تابوت نزدیك تر كرد. اشك هایشناخودآگاه سرازیر شدند و قطره های بارانی آن، مروارید گونه از چهره اش به پایینلغزیدند. ستاره های مذاب، مثل رودی بر زمین جاری شدند. بغض آسمان هم تركید و چندكبوتر سپید، بالای سرش به پرواز درآمدند! قایق تابوت شهید، اما هم چنان بر روی روددست ها، شناور بود!

  زن، هق هق كنان بر سر و صورت خود می زد و فریاد می كشید. ناگهان از شدتهیجان چشم هایش را باز كرد. بالش خوابش خیس خیس شده بود!

  زن بلند شد، از تخت خواب بیرون آمد، لیوانی آب نوشید، نگاهی به چادر ومقنعه اش انداخت. سپس آن ها را بویید و بوسید و به دیده مالید! پروانه ی رنگارنگ وزیبایی بر شانه ی زن نشست . زن سر به سوی آسمان بالا برد و احساس رضایت و غروركرد!

 


 


گروهفرهنگی ــ یک شاعر و پژوهشگر مشهدی گفت: هر چقدر پیوند ادبیات عاشورایی با معرفت‌افزاییو شور و شعور حسینی بیشتر شود، قطعا تاثیر بیشتری خواهد داشت.

 

جواد نعیمی، شاعر، نویسنده و پژوهشگر مشهدی در گفت‌و‌گو با ایکنا از خراسان رضوی در خصوصحافظان انقلاب حسینی گفت: اگر به دوران امام حسین(ع) و دوران پس از شهادت ایشانبازگردیم، مشاهده می‌کنیم که بلافاصله شخصیت‌های گرانقدری همچون حضرت زینب(س)،امام سجاد(ع) و دیگر ائمه نیز در مناسبت‌های مختلف، به عنوان حافظان انقلاب حسینیعمل کردند.

وی ادامه داد: پس از آن دوران نیز این رسالت عمدتا بر عهده ادیبان قرارگرفت که به دنبال آن ادبیات عاشورایی به عنوان یکی از شاخه‌های ادبیات دینی شکلگرفت. بنابراین این هنر (ادبیات) می‌تواند به ماندگاری معنویت کمک بسیار خوبیداشته باشد.

نویسندگان و ادبیان ادامه دهنده راه ائمههستند
نعیمی بیانکرد: ادبیات عاشورایی، ادبیات تحرک‌آفرین، مقاومت، جوششی، عدالت‌خواهانه، ضد ستم وپیام‌دار است. این ادبیات انسان را با معنویت و معنا پیوند می‌دهد. ادیبان در طولتاریخ، همچون ائمه که در مناسبت‌های مختلف سعی در زنده نگه داشتن حماسه حسینیداشتند، با اشعار، سروده‌ها، کتاب‌ها، آثار و نوشته‌های خود ادامه دهنده همان راهبودند.

این نویسنده و پژوهشگر بیان کرد: در روزگار ما و سال‌های اخیر، اقبالخوبی نسبت به ادبیات عاشورایی انجام شده که هنوز نیز جای کار داشته است، چرا کهعظمت این مسئله به حدی است که فعالیت‌های انجام شده همچون قطره‌ای در دریاست.

نقش ادبیات عاشورایی به اندازه همانحماسه است
وی افزود:به همان اندازه‌ای که خود این حماسه جامعه را به حرکت درمی‌آورد، هنر و ادبیات نیزدر این تحت تاثیر قرار دادن، نقش دارد. این ادبیات عاشورایی نه تنها بر افرادمستعد تاثیرگذار است، بلکه آن معنویت و تفکر موجود در این ادبیات، باعث می‌شود تازبان، آن زبانی فخیم و آگاهاننده باشد. هر قدر پیوند این نوع ادبیات با معرفت‌افزاییو شور و شعور حسینی بیشتر شود، قطعا تاثیر بیشتری خواهد داشت.

پدیدآورنده و منابع آثار، معیار صحت اینآثار هستند
نعیمیاظهار کرد: آثار زیادی در خصوص واقعه عاشورا و امام حسین (ع) نقل و ثبت شده است.صحت این آثار از دو جهت  پدیدآورنده این آثار ومنابع آن آثار قابل بررسی است. در خصوص پدیدآورنده آن شخص باید موجه بودن آن رامورد نظر قرار دهیم و منابع آن آثار، هنر و ادب باید از منابع قابل اعتماد و معتبرباشد.

این نویسنده و پژوهشگر خاطرنشان کرد: افرادی که پدیدآورنده ادبیاتعاشورایی هستند، باید به موضوع مخاطب شناسی» توجه زیادی داشته باشند، نویسندگانباید توانایی‌های درک و دریافتی مخاطب و سن آنان را هنگام تولید آثار خود، موردتوجه قرار دهند. ما قابلیت توصیف حادثه عاشورا را علاوه بر بزرگسالان، برای کودکاننیز داریم، اما زبان کودکانه قطعا با زبان بزرگسالان متفاوت خواهد بود.

وی ادامه داد: نثر‌های پیشینیان ما، امروزه برای نوجوانان ما قابل ارائهنیستند، چرا که در حد درک آنان نخواهد بود. همین نثر‌ها را می‌توان با بازنویسی بهزبان امروز، در اختیار مخاطبان قرار داد.

تحقیق و پژوهش، استفاده از منابع معتبر ومخاطب شناسی
نعیمی درخصوص ضعف و کاستی‌های موجود در ادبیات عاشورایی بیان کرد: همه افرادی که در ادبیاتعاشورایی نقش دارند، از منابع معتبر و به صورت استنادی و دقیق استفاده و بعضیافراد نیز مخاطب‌شناسی را در آثار خود رعایت نمی‌کنند، اگر این دو ضعف در کنار همبرطرف شوند، قطعا آثار تاثیرگذاری به دست مخاطبان خواهد رسید.

این نویسنده و پژوهشگر مطرح کرد: همه ما مدیون حماسه عاشورا هستیم و بایداز هر فرصت و موقعیتی با زبانی فخیم و موثر معرفت‌افزایی را نشان دهیم. شناخت امامحسین(ع) در زمینه معنویت (تفکر و تعقل) و مورد توجه قرار دادن احساسات و عواطف دوموردی است که افراد در ادبیات عاشورایی باید مورد توجه قرار دهند.

وی افزود: در وجود و زندگی امام حسین(ع) مسائلی غیر از مبارزه و ستمستیزی ایشان وجود دارد، گاهی در ادبیات عاشورایی پرداختن به چنین مسائلی نیز خالیاز لطف نخواهد بود. در تک تک سخنان، سیره و روش ایشان نکته‌ها و برجستگی‌های بسیارزیادی وجود دارد که اینها نیز می‌توانند بخشی از ادبیات عاشورایی باشند.

انتهای پیام

http://khorasan.iqna.ir/fa/news/3841289                  

کد خبر: ۳۸۴۱۲۸۹

 


                           

بدونتردید، امربه معروف و نهی از منکر هرگاه با توجه به اصول و مبانی آن؛ در جامعهرواج یابد، زمینه‌های رشد و پالایش و پیمایش خیرها و خوبی‌ها را به نحو احسن فراهممی سازد. برای آن که این تلاش مقدس، مطلوب؛ موثر و پایدارگردد و فرآیند قابل توجهیداشته باشد، خوب است که یادآوران و یادآوری پذیران یا نقدکنندگان و نقدشوندگان درتعاملی دوسویه، به روند این جریان والا مدد برسانند. در حقیقت باهمکاری و همافزایی می توان بر آیند این وظیفه‌ی همگانی را به گونه‌ای بسیار شایسته و پربار،افزایش داده و ماندگار ساخت. به همین سبب، آمران و ناهیان و مخاطبان آنان، بایداحساس واحد و مشترکی پیدا کنند. بدین معنا که هردو گروه در پی به‌سازی زندگی فردیو اجتماعی خویشتن باشند و نه خواهان خود نمایی، مچ‌گیری، دشمنی و غلبه بر طرفمقابل!

درواقع، هرگاه احساس خیر خواهی، نیک طلبی، بهزیستی، مددکاری و اعتماد کامل در میانهر دو گروه وجود داشته باشد، به طور طبیعی، معروف‌ها گسترش یافته و منکرها از میانمی‌روند. براین اساس، ضروت دارد یادآوران و ناقدان و یا به تعبیر رایج آمران وناهیان، برای تأثیر هرچه بیش‌تر پیام رسانی خود، نکاتی چند را که به گونه‌ای گذرابه آن ها اشاره می‌کنیم. همواره مد نظر و توجه خویشتن قرار دهند:

الف-اساسا امربه معروف و نهی از منکر برای ایجاد و تداوم جامعه‌ی سالم، حق مدار، بهروزو عاری از زشتی‌ها و تباهی‌هاست. هم از این روی، احترام به کرامت ذاتی انسان وشخصیت والای وی ضروری به نظر می رسد. بنابراین پنددهندگان باید پیوسته به تکریممخاطبان بیندیشند.

ب-هنگامی که هدف از انجام کاری، آگاه سازی و توجه دادن افراد به انجام خوبی‌ها وپرهیز از ناخوبی‌هاست، نقش برخوردهای احترام آمیز و سرشار از ادب، توأم با خوشرویی و نگاه خوب و مناسب، به عنوان یکی از عوامل موثر در پند پذیری؛ بسیار پررنگ وبرجسته به نظر می آید.

ج-مثبت نگری و جریحه دار نکردن احساسات طرف مقابل و برخورد ناصحانه، به گونه‌ای کهوی پند دهنده را دوست، یاور و خیر‌خواه خویش احساس کند، از دیگر نکات قابل توجه وتأمل در این زمینه است.

د-پرهیز از سخت گیری‌های نابه جا، عامل مهم دیگری برای تأثیرگذاری حرف حساب است!آسان‌گیری، به پذیرش حق مدد می رساند. هم چنان که دوری جستن از سرزنش‌های مکرر وملامت‌گری، برای خاموش ساختن شعله‌های سرکش لجاجت در مخاطب، ضرورتی تمام دارد.

ه-توجه به مسأله‌ی عدالت و هدایت و برتری آن بر خشم و خشونت؛ نیز در اجرای امر بهمعروف و نهی از منکر، از جایگاهی بسیار والا برخوردار است. بردباری و پرهیز از تندخویی و تند زبانی و برخورداری از محبت و دل سوزی، در طرف مقابل، احساس خوشایندی وپذیرندگی به وجود می آورد.

و-بیان نرم،مستدل و منطقی و در عین‌حال؛در خور مخاطب یعنی توجه به توان درک و دریافتوی و در نظر گرفتن موقعیت‌های مناسب زمانی و مکانی و. همراه با خوش‌رویی و آرامشکامل،کارِ ابلاغ پیام و محتوا را سهل و روان می‌سازد.

ز-بهتر است همواره به بیان و ابراز خوب‌ها و خوبی‌ها و مثبت‌ها پرداخته شود، تا بدین‌گونهضمن نهادینه شدن معروف‌ها، مخاطبان، به ویژه کودکان و نوجوانان، ناپسندی و زشتی ضدآن‌ها یعنی منکرها را خودشان وجدان کنند و دریابند و بدین سان، حتی بیان زشتی‌ها واشاره به آن‌ها هم در میان افراد و جامعه کاهش یابد. به بیان دیگر به جای پرداختنبه تباهی‌ها و بدی‌ها، بیش‌تر به برجسته سازی مثبت‌ها و خوبی‌ها پرداخته شود.

ح-  توجه به اهمیت، ضرورت و نقش آموزش درکودکی،مارا متقاعد می سازد که برترین شیوه وکارآمد‌ترین نوع امربه معروف و نهی از منکررا ویژه‌‌ی کودکانان و نوجوانان بدانیم و بیش‌ترین همت خویش را صرف پرداختن به اینگروه ازجامعه کنیم، که اینان پدید آورندگان جامعه‌ی فردایند و هرگاه خیر و نیکی،صلاح و درست‌کاری و نیک اندیشی، در وجودشان نهادینه شده و شیوه‌ی زندگی آنان گردد،نقش به سزایی در رشد و اعتلا و پویایی جامعه ایفا خواهند کرد.

ط-باید به نقش آموزش‌ها و تلاش‌های تدریجی تبلیغی هم توجه کاملی داشت و از انبوهسازی نکته‌ها و مطالب در اذهان، در آن واحد- به ویژه برای کودکان و نوجوانان-پرهیز کرد. مفاهیم والا و محتواها‌ی زیبا باید با تأنی، اندک اندک و در کمال آرامشمطرح شوند، تا تأثیر گذاری آن‌ها افزایش یابد.

ی-استمرار عمل و تدوام تلاش‌ها هم؛ نقش بسیار مهمی در جای‌گزینی پیام‌ها دارند.بنابراین خوب است که به گونه‌ای  بهیادآوری‌ها و آموزش‌ها و بیان نکته‌های سازنده ومثبت، پرداخت که افزوده بر پیوستگیو دوام، همراه با تنوع و زیبایی و نیز به شکلی که ایجاد دل زدگی نکند، به مسأله‌یتکرار و تاکید بر آن‌ها توجه شود.

ک-آغاز کردن امربه معروف و نهی ازمنکر، از خویشتنِ خویش و نزدیکان خود، یعنیخانواده، بستگان و دوستان نیز ضرورت دارد، تا بدین گونه زمینه‌های پذیرش بیش‌تر وبهتری در مخاطبان پدید آید.

ل-هنگام یاد آوری مسایل به مخاطب‌ها، نباید آنان را با دیگران مقایسه کرد. زیراهرکسی ویژگی‌های منحصر به فردی دارد که با توجه به آن‌ها، کارآیی‌ها، اندیشه ورزی‌هاو عمل‌گرایی‌های وی تعریف می شود.

م-پاداش دادن به نیک‌اندیشان و خوش‌رفتاران نیز گام دیگری درجهت آگاه سازی همگان ازمطلوب بودن تلاش‌های مفید و مثبت و روی‌آوری به خیر‌ها و خوبی‌ها تلقی می شود.وقتی کسانی که به انجام کار‌های مثبت و خوب و درست مبادرت می ورزند؛ مورد تقدیر وتشویق قرار گیرند، زمینه‌های گرایش دیگران نیز به خوبی و خوب‌گرایی تقویت و تاییدمی شود.

ن-بهره وری از شیوه‌های آموزشی غیر مستقیم و استفاده  و از شعرها و قصه‌ها، مثل‌هاو متل‌ها، تشبیه‌هاو امثال آن ها، یاد آوری‌ها را شیرین‌تر و در ذهن مخاطب ماندگارتر و مؤثرتر میسازد.

س- ازآن‌جا که نقش الگوها در تربیت و تکامل انسان؛ انکار ناپذیر است، ضرورت دارد کهاسوه‌ها و الگو‌های مناسب گروه‌های سنی را مورد توجه قرار دهیم و سبک زندگی و شیوه‌هایگفتاری و رفتاری آنان را برای مخاطبان خویش تبیین و تعریف کنیم تا با تأسی به آنبزرگان و راهنمایان بتوانند مسیر زندگی خود را به درستی تعیین کنند. هم چنین امیدمی رود گروه مخاطبان یاپند پذیران و انقاد شوندگان، یاد آوری‌‌های نقدکنندکان رابه حساب دوستی آنان با خود بگذارند و بدانند که وجود هرگونه خوبی در هر فردی،ناخود آگاه سبب گسترش آن نیکی در جامعه می شود. هم چنان که وجودناخوبی‌ها درمعدودی افراد، سبب انتشار آن در میان دیگران می‌گردد. بر این اساس، توجه همگان بهنکته‌ها و نقد‌های ناصحان و پند دهندگان؛ بخشی از یک تعامل سازنده برای رشد واعتلای جامعه و نیک بختی و بهروزی افراد به شمار می رود.

امیداست که این اشارت‌های کوتاه و اندک، به نهادینه شدن تعامل میان همه‌ی افراد- اعماز یاد‌آوران و یاد‌آوری پذیران- شود و جامعه‌ی ما شاهد شیرینی‌ها و نتایج ارزشمندامربه معروف و نهی از منکر شود. ان شاءالله.



 

 

توکل و اعتماد به خداوند

 

تکیه جز به ذات یکتایقادر متعال و توانا، و مدد گرفتن در کارها و یاری جستن در حل مشکلات ،جز از وی ، روانیست. خداوند با لطف و مهری بی پایان ، برترین پناهگاه و تکیه گاه بندگان خویش است. پس تنها به خداوند اعتماد کنیم و تنها از او کمک بخواهیم و تنها به او ،توکل کنیم!

 

چهره ی خندان

 

لب خند، برترین رویکردروبه روشدن با دیگران ، پس از افشای سلام است.هیچ چیز مثل یک چهره ی بشاش و لب خندان، سبب جذب و جلب مخاطبان آدمی نمی شود. پس برای تعامل بهتر و بهره وری از یک رویاروییثمر بخش ، همواره چهره ای بشاش و خندان داشته باشیم!

 

نرنجاندن دیگران

 

هر سخن ، اشاره و حرکتیکه منجر به ناراحتی و رنجش دیگران شود، آنان را از ما بیزار و فراری می کند. رنجاندندیگران ، سبب قطع ارتباط هگا و خلل در همزیستی مسالمت آمیز با اطرافیان می شود . پسهرگز دلی را نرنجانیم، قلبی را نشکنیم و کسی را آزرده خاطر نسازیم.

آرامش خانواده

 

به هیچ روی نباید آرامشخانوادگی را به هم زد. نبود آرامش ، افزوده بر این که خودمان را افسرده و بی نشاط وناکارآمد و منزوی می کند، فرزندان ما را هم به شدت تحت تاثیر قرار می دهد و نیک بختیو شادکامی را از میان می برد. پس ، بهشت خانواده را به جهنم نا آرامی و نزاع و درگیریو اندوه تبدیل نکنیم.

صرفه جویی گسترده

 

پرهیز از اسراف ، درهر زمینه ای مطلوب است . گاهی ممکن است صرفه جویی در چیز کوچکی را ضروری ندانیم، حالآنکه دریا هم از قطره پدید می آید و هرگز نباید چیزهای کوچک را نادیده و یا کم ارزشدانست! پس ، همواره در همه چیز ، حتی در سخن گفتن ، نگاه کردن ، نشستن و برخاستن و.صرفه جویی را فراموش نکینم!


                        

    اول:

   گل از اثر تو رنگ و بو می گیرد

    سرچشمه ی آب، آبرو می گیرد

    باران كه به پاكی و صفا معروف است

    درچشمه عشق تو وضو می گیرد

 

   دوم:

باغ هشتم چه با صفا شده است

  نور در کوچه ها، رها شده است

  تا زند هشت بوسه بر رخ عشق

  صبح زود، افتاب پا شده است

 

سوم:

گل واژه ی نور می شكوفد امشب

آن رمز عبور می شكوفد امشب

 با آمدن امام هشتم، در دل

گل های سرور می شكوفد امشب

 

چهارم:

 بهشت خاك ایران است این جا

 سرای اهل ایمان است این جا

 وضو ساز از زلال آب كوثر

 برادرجان خراسان است این جا

 

پنجم:

الاای هشتمین گار ایمان

وجود نازنینت فخر ایران

تو هستی آسمان باغ رحمت

زابر لطف خود برما بباران!

 

ششم:

 زند خورشید، سر بر بارگاهت

 بدوزد دیدگانش را به راهت

 توهستی نور عشق ای صبح هشتم

 سپیده می دمد از هر نگاهت!

 

هفتم:

تا سعی می کنم که بیابم کمیصفا

راهی به کوی حضرت تو میشوم، رضا

حجی قبول، ثبت شود در جریدهام

با معرفت، اگر که زیارت کنمتو را

 

هشتم:

وقتی که اصول را رعایتبکنیم

حق است که احساس رضایتبکنیم

استان رضا و مشهدش را باید

با معرفت و عشق، زیارتبکنیم


                  

   حدود چهل نفر بودیم. برای آن که بدانیم امام ورهبر بعدی ما؛ کیست، نزد امام حسن عسکری علیه السلام رفته بودیم. عثمان بن سعیدعمری که بعدها یکی از نمایندگان حضرت مهدی (عج) شد نیز در میان ما بود. او برخاست و گفت:

   - می خواهم از مساله ای که در آن از من داناتری، پرسشی بکنم.

   امام ، فرمودند:

   - [فعلا] سر جای خویش بنشین!

   عثمان بن سعید که گویا اندکی ناراحت شده بود،می خواست از آن جا برود، که حضرت فرمودند:

   - کسی از مجلس بیرون نرود!

   این بود که همه نشستیم. چیزی نگذشت که امامحسن درود خدا بر آن پیشوا عثمان را صدا زد. او به پا خاست و پیش رفت. امام علیهالسلام به او فرمود:

   - می خواهید به شما بگویم که برای چه، به این جا آمده اید؟

همه، یک صداپاسخ دادیم:

   - آری، بفرمایید آقا.

   امام یازدهم افزود:

   - به این جا آمده اید تا از حجت و امام پس از من بپرسید.

باز، همه باهم گفتیم:

   - درست است برای همین آمده ایم.

   در همین زمان، پسرکی زیبا و نورانی مثل پارهای از ماه، که شباهت بسیار زیادی هم به امام حسن عسکری علیه السلام، داشت، وارداتاق شد. امام یازدهم که درود همه گانبر ایشان باد در حالی که به او اشاره می کرد، افزود:

   -  این، امام شما و جانشین من، در میان شماست. ازوی فرمان ببرید و پس از من اختلاف نکنید که در آن صورت، به هلاکت می رسید و دینتان تباه می شود!

 

                                                    □□□ 

 

   من، جعفر بن محمدبن مالک»، با گروهی ازشیعیان به حضور امام یازدهم،که نثار ایشان باد درود همه ی مردم،  رفته بودیم. آن بزرگوار، همین که ما را دید،فرمود:

-  [حتما] آمده اید که درباره [امام و ] حجت پس ازمن بپرسید.

   گفتم:

-  آری سرورم، برای همین به خدمت شما آمده ایم.

   در این هنگام پسری هم چون ماه تمام و شبیه تراز هر کسی به امام حسن عسکری (ع) در پیش چشم مان؛ نمایان شد. امام یازدهم که درود خداوند بر ایشان باد با اشاره به او، خطاب به ما فرمودند:

-   این پسر [فرزند من] امام و رهبر شما و جانشینپدر خویش است. از فرمان اش سرنپیچید و پراکنده نشوید که به هلاکت می رسید! [اینراهم] بدانید که از این پس، دیگر او را نمی بینید.! اما آن چه را که عثمان بنسعید [نخستین نماینده ی ویژه؛ از چهار نماینده ی برگزیده ی امام زمان (عج)] به شمامی گوید، بپذیرید و از دستورات وی پیروی کنید که او جانشین و [نماینده ی] امامشماست.

 

                                                   □□□ 

برشیاز کتاب قصه های زندگانی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نوشته‌ی جوادنعیمی


مدینه از برکت نفس او سبز می شد وآفتاب صداقت از منزل‌گاهاندیشه اش بر می‌تابید.کلامش رویش حق را بالنده می کرد و قیامش در نیمه شب هایتاریک با کوله باری از هدیه، مستمندان و بینوایان را دلشاد می ساخت.

    او دریایی از دانایی و فضیلتو مهربانی بود. نخل وجود مبارکش چنان پر ثمر بود که مذهب ما را با نام مقدس خویشتنمزین کرد.

    آن بزرگوار به هنگام پروازبه ملکوت، در آخرین کلام و پیام جاودانه اش از "نماز" گفت. فرمود:

   " آن کس که نماز راسبک بشمارد، شفاعت ما را در نخواهد یافت!"

سلام بر آن امام همام ! آن اسوه ی انسان ، آن كوه وقار ،دریای دانش ، اقیانوس حكمت و فضیلت ، گستره ی رحمت و عبادت ! آن بنیان گذار نشرحقایق و توجه تمام به همه ی دقایق ،حضرت امام صادق علیه السلام.درود بر آن سرور ساجد،آنرهبر ماجد وآن احیاگر سنن محمدی و بینش های والای علوی.

    فرخنده میلاد گل دانه ی نور ،روشن ترین بلور،هاله ی مقدس طور، آن  امام صادق منصور، شرف هر چه كرامت ،ششمین گوهر تابناك امامت و ولایت بر همه ی عاشقان نور و راستی و هدایت ، مبارك و شماگرامیان را در جشن میلاد آن مولای صادق، شادباشی لایقسزاوار باد!

 

.



انگشتان،از در برگرفتن قلم؛ ناتوان! واژ‌ها گریزان! جمله‌ها سرگردان! اندیشه در شوک!مغز،منجمد! ذهن، ناتوان.

اینحال و روز این روزهای صاحبِ این قلم است، در فراق و دل‌تنگی اسوه‌ی سرداران ستمستیز شیعی. در هنگامه‌ی پرواز و عروج ناگهانی سردار عزیز؛ سلیمانی و دیگر هم‌راهانآسمانی آن یگانه مرد. مجاهد بی بدیلی که دل؛ جز به راه خدا نداشت و تنها به حق و عدالتمی‌اندیشید. خورشیدزاده‌ای که بر انبوه یخ‌های ستم و ناروایی می‌تابید و همه را آبمی‌کرد و از میانه بر می‌داشت. او که همه‌ی پلشتی‌ها را می‌زدود و خواب از چشم‌هایدشمنان انسانیت می‌ربود. صاحبِ دست‌های پرتوانی که ننگ داعش و رنگ سیاه طغیان وتباهی را از جبهه‌ی جهان سترد. سینه ی ستبری که سد راه ستم‌گری‌ها شد. اندیش‌مندفرزانه‌ای که جان و دل در گرو مهرِ ولایت داشت. عاشق ایمان و آرمان و ذرات وجودشسرشار از تلألؤ و درخشش زرِ نابِ خلوص بود. بزرگ‌مردی که کمال را کامل کرده، عشقرا شرمنده ساخته و به شور و شعور؛ معنا و عزت و اعتبار بخشیده بود. او که سلیمانعرصه‌های نبرد با دیوان و پلیدان بود و صفا و سادگی و صداقت، هماره فرش راهش بود.جانِ شیفته‌ای که در قالب تنگِ تن، نمی‌گنجید! دل و دیدگان بصیر و بینایی داشت کهجز مهر و وفا را نمی‌دید. مردی که با گوشِ جان، همه‌ی صداهای رحمانی را می‌شنید وبر همه‌ی نواهای شیطانی؛ می‌شورید. سردار بزرگی که صلابت، از دیدنش به وجد می‌آمد.خستگی و تیرگی، از هیبتش می‌هراسید! قهر و مهرش همه برای حضرت پروردگار و سجده ورکوع و کرنش و خضوعش تنها در پیشگاه پروردگارش بود.یار آزادگان بود و دل‌سپرده بهراه و مهر شهیدان. گوهر ناب ایستادگی در برابر نامردمی‌ها و گری‌ها. نسیربان همدلی و مهربانی. گلِ شکوفا و خوش‌بوی انسانیت و پایداری. لطیف‌ترین روحستیزنده! فرهیخته‌ای هوش‌مند و یگانه. تندیس عزت و افتخار، یاور رهبرِ والای‌مان،علیِ زمان! مالک اشترِ این دوران! و دیگر، چه می توان گفت در باره‌ی مردی ازابدال؟!

حالیاگرچه که ما سوخته‌ایم از داغِ از دست دادن ظاهری او، اما عاشقی هم اکنون، به وصالمحبوب و معشوق خویش دست یافته است. عاشقی دل‌سوخته، سینه‌چاک و پاک‌باخته، رختماده را از تن انداخته و به لذت جاودانه‌ی دیدار و وصل جانان رسیده است. پس چه باککه او به زندگانی جاوید رسیده و دیده به دیدار محبوبش روشن کرده است!

غمِنبودِ سردار مهر و مقاومت، غمی سنگین است. اما اندیشیدن و رفتن به راه روشن او رانباید هرگز از یاد ببریم. که این میراثِ آن والا مردِ راه ِ رهایی است.

نکتهای دیگر که توجه بدان، ضروری می‌نماید، این که بدون هیچ تردیدی، روشنا و غلیان خونمطهر و به نا‌حق ریخته‌ی سردار و  یارانشهیدش، هم تضمینی برای زنده و پایدار ماندن درخت تنومند حق به شمار می‌رود، همجانیان بین المللی به ویژه امریکای پوشالی و رژیم پلید صهیونیستی را رسواتر و زمانسقوط و افول آنان را بسیار کوتاه‌تر و نزدیک‌تر خواهد ساخت، هم مزدوران داخلی وخارجی استکبار را شرمنده خواهد ساخت و بساط عمله‌های نفوذ و ترسویان در برابرکدخدا و وطن فروشان بد ادا را، بر خواهد چید، هم به نهادینه شدن بی اعتمادی کاملجهانیان، به امریکاییان و اثبات چندین باره‌ی تروریست بودن دولت نابخرد امریکا،کمک فراوانی خواهد کرد. پیام دیگرِ خونِ مطهرِ سردار عشق و ایمان و بصیرت، ضرورتپشت پا زدن کامل به توافق‌های ذلت بار و مقابله با رفتارهای بزدلانه‌ ی برخی دربرابر استکبار را تبیین می‌کند و دیگر آن‌که طناب وحدت و انسجام ملی ما را مستحکم‌ترو قوی‌تر و روزآمد‌تر خواهد ساخت.

حرفآخر آن که هیچ انسان آزاده‌ای در پهنه‌ی جهان ، از محکوم کردن این اقدام ددمنشانه‌ی‌آمریکا، شانه خالی نخواهد کرد و همگان خواهان گرفتن انتقامی سخت و شکننده ازعاملان این جنایت هولناک‌اند. انتقامی که تا همیشه خواب را از چشم دشمنان برباید!

درپایان، نباید هیچ تردیدی به خود راه دهیم که خون بهای اصلی سردار سلیمانی‌ها،اعتلای ایمان و آرمان و زمینه سازی برای ظهور حضرت صاحب امان عجل الله تعالیفرجه الشریف خواهد بود.

باری،در انتهای این دل‌نگاشته، غمِ فقدانِ سردار پاکی‌ها را به پیشگاه حضرت ولی الله الاعظمعلیه السلام و نایب بر حقش مقام معظم رهبری و به خاندان مقدس سلیمانی  و مردم نستوه و قدر‌شناس ایران اسلامی تهنیت وتسلیت می‌گویم.     


به تازگی چهار عنوان از کتاب‌هایم به  وسیله ی سازمان چاپ و نشر ایران به صورت الکترونیکی انتشار یافته است. برای خرید این آثار و نیز برای آشنایی با کتاب‌ها و نوشته‌هایم به وب سایت رسمی و اختصاصی من به نشانی زیر مراجعه کنید:
https//chaponashr.ir/naeemi                                           


نسیم، دستمهربان و نوازش‏‌گرش را بر پیكر خانه‏ هاى شهر مى ‏كشد و شادمانه از كوچه ‏ها مى ‏گذرد.فضا، آكنده از عطرى دل‏ پذیر است. روح شادى در مدینه چرخ مى ‏زند! تو گویى در ودیوار، لب خنده‏ هایى شگفت‏ انگیز همراه با ابهامى گذرا بر لب و چهره دارند.

 قنداقه ی نوزاد عزیز را در آغوش مى ‏فشارم.شادمانه و شتابان به سوى خانه ‏ى پیامبرخداصلى الله علیه وآله و سلم گام برمى ‏دارم.هر چندقدمى كه به پیش مى ‏روم، نگاهى به چهره‏ ى زیبا و معصوم نوزاد مى ‏اندازم وسینه ‏ام از سرور و خرسندى سرشار مى‏ شود. آن‏ گاه با گام‏ هایى بلندتر و دلىمشتاق ‏تر،به راهم ادامه  مى ‏دهم. سال چهارمهجرى است و سومین طلوعِ آفتابِ ماهِ شعبان. اینك رایحه‏ ى شكفتن نوگلى در بوستانخاندان امامت، شور و شادمانى ویژه ‏اى را مهمان دل‏ هاكرده است. نوزاد، بر داماندخت پیامبرصلى الله علیه وآله و سلم نگاهى به چهره‏ ى مادر افكنده و باگُلْ‏ خنده‏اى زیبا، یك دنیا امید و شور و شادى به دل و دیده‏ ى مادر خویش هدیه دادهاست.

 هم اینك، من-( اسماءبنت عمیس ) نوزاد را در آغوشدارم و آمده ‏ام تا با مژده ‏اى بزرگ، او را به دست‏ هاى مبارك رسول خدا صلى اللهعلیه وآله و سلم بسپارم.

 اكنون آن بزرگوار، نواده‏ ى خویش را از سرِ مهر،در آغوش مى ‏كشد، سپس بوسه‏ اى بر گونه‏ ى كودك نثار مى ‏كند و آهنگ دل‏نشین اذان واقامه را در گوش هاى نوزاد، زمزمه مى ‏كند.

 خطوطى از خرسندى و شور و حالى ویژه، بر چهره‏ ىپیامبر،که از زبان پاکان بر او درود، نقش مى ‏بندد و نیز اندوهى توان ‏فرسا و سنگین،ژرفاى جان محمدصلى الله علیه وآله و سلم را فرا مى ‏گیرد. او با یادآورى خزان درباغى پرثمر و با اشاره به آینده‏ ى فرا روى نوزاد، بى طاقت مى ‏شود و در حالى كهمرواریدهاى غلتانِ اشك، از چهره ‏ى مباركش فرو مى ‏بارد؛ خطاب به نوه‏ اش مى ‏فرماید:

  اى فرزند! لعنت خداوند بر كسانى كه تو راخواهند كشت!»

 هم چنان به چهره‏ ى پاك پیامبر خدا و خطوط شاد وغمین آن مى‏ نگرم و مى  ‏شنوم كه آن بزرگوار، نوزاد را حسین» مى ‏نامد.

 در هفتمین روز از تولّد او هم رسول‏ خداصلى اللهعلیه وآله و سلم، دستور مى ‏دهد گوسفندى را به عنوان عقیقه برایش ذبح كنند. سپسمى ‏فرماید رانى از آن را به ماما بدهند و بقیّه‏ ى گوشت‏ ها را، میان تهى ‏دستان شهرقسمت كنند. هم چنین فرمان می دهد  تا سرِ كودك را بتراشند و هم وزنِ موهایش؛ بهنیازمندان، نقره ببخشند.

                                                     برشی از کتاب مرجان سرخ، نوشته‌ی جواد نعیمی



پیام آور همه ی نیکی‌ها، حضرت محمد مصطفی صلوات‌الله و سلامهعلیه، برانگیخته شد تا همه ی زنجیرها و سنگینی های زاید را از دوش و گرده ی بشر بردارد و او را از اسارت بت‌ها و هر چه غیر خدایی است؛ برهاند و به نور آباد هدایت وتقوا بخواند. او آمده است تا شمیم اخلاق و کردار نیکو را در جهان بگستراند و در سایهی شکوفایی اندیشه و تعقل و مهار احساس های تابجا و هواها و هوس های آفت زا انسان رابه فرهیختگی و کمال برساند، تا آدمی چونان نهالی آماده‌ی رشد در پهنه‌ی گیتی به نیکیپرورش یابد. پس آن گاه به درختی تناور و سایه‌گستر و ثمربخش تبدیل شود. درختی‌که همهی اجزای آن، از ریشه تا تنه و برگ و بار و سایه سارش قابل بهره وری و بهره‌رسانی باشد.هم چنان که پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله وسلم، خود؛ به تمامی خیر بود و برکت بود.فضیلت بود و رحمت بود. کرامت بود و والایی. حقیقت بود و زیبایی. شجاعت بود و دانایی.

درود بر او باد كه تا بود، گنجینه‌ی همه‌ی نیکی ها بود و تا جهانهست، هم چنان نام و یاد و راه برجسته اش بر سرِزبان‌ها و در سویدای دل‌ها و جان‌هاجاری است و هر روز و همه روز، پرفروغ‌تر و جاودانه‌تر می شود و درودی دیگر بر هر تنابندهای که بندِ بندگی خدای یگانه را بر گردن آویخته و جانش با مهر مصطفای خداونددر آمیختهو در روشنای شرف دین مبین، همه‌ی بدی‌ها را از دل و اندیشه و عمل خویش به دور ریختهاست! و سلام آخر، بر آخرین پیام آور حق و راستی و بر همه ی پیروان راستینِ آن عزیزِبزرگوار باد.

   بار پروردگارا! مارا توان و توفیق ده که یاور و ره‌روی خوبِ راه آن محبوب باشیم و بر این پیمان، پایداربمانیم. یا ارحم الراحمین!

     فرخنده ایام بعثترسول مهر و خوبی و زیبایی و حق و جاودانگی، بر همه‌ی انسان ها مبارک باد.


-بیا، پسرم! بیا؛ این ساک رو بگیر، ببر برای مادربزرگ.

همان‌طورکه گفتم چشم! نیم نگاهی هم به دست مامان انداختم و توی دلم گفتم: وای! این ساک بهاین بزرگی را، چه‌جوری تا آخر آن کوچه‌ی دور و دراز، با خودم بکشم و به مادربزرگبرسانمش.

بالاخرهبا هر مصیبتی که بود تا ته کوچه رفتم. در که زدم، صدای عصا زدن‌های مادربزرگ بهگوشم رسید. در که باز شد، هن‌و‌هن‌کنان خودم را انداختم توی خانه و ساک را با زحمتبه داخل اتاق بردم و خسته و کوفته ولو شدم کف اتاق!

مادربزرگ خودش را به اتاق رساند و حال و روز مرا که دید، گفت:

-قربونت برم، نوه‌ی گلم! حتما خیلی خسته شده‌ای. دستت دردنکنه. الان یکشربت خنکبرات درست می‌کنم که بخوری و کیف کنی!

سریتکان دادم و گفتم :

- آخ،اگه لکسوسی»، چیزی می‌داشتم، برای این‌جور وقتا؛ چه خوب بود!

مادربزرگ،در حالی‌که مشغول درست کردن شربت بود، گفت: داشتیم؛ ننه! خدا پیرش کنه داداشکوچیکه‌ات چند سال پیش با توپ زد شکستش!

باتعجب پرسیدم:- چی رو؟!  

مادربزرگ پاسخ داد: گردسوز» رو دیگه. اون‌جا بود. روی رف. کنار لامپا. خوش انصاف، توپرو که زد، هردوتا رو، تیکه‌تیکه کرد!


در زمانه و زمانی زندگی می کنیم که هر پگاه، هنگامی که دیده از خواب می گشاییم، با پدیده اینوتر و پیشرفته تر، در عرصه های گوناگون از جمله در گستره ی وسایل ارتباطی، فضاهایسایبری و شبکه های عظیم اجتماعی روبه رو می شویم .

 بدیهی است که هیچ دارنده ی خردی نمی تواند با دانش و فناوری مخالفت بورزد،امّا از آن سو، هر خردمندی نیز باید با تأمل به پدیده ها بنگرد! در زمینه ی آن چهاز آن یاد شد، به نظر می رسد، نکته های مهم و قابل تأملّی وجود دارد. البته ایننوشتار در پی نقد و بررسی و جست و جوی موشکافانه و تحلیل قضایا نیست، بلکه تنهاطرح چند پرسش را عهده دار است تا راه گشایی برای خردورزان و برخورداران از بینش وبصیرت و علاقه مندان به تأمل و دقت و مشوق همگان به کنکاش و پی گیری در این زمینهها به شمار می آید .

  یکی از مسایل مهم و یکی از نکته های اساسی این است که بنگریم و دریابیم کهاصولاً این گستره ها، شبکه ها و پیوندها را چه کسانی در دنیا طراحی و اجرا می کنند؟!

   پرسش دیگر ایناست که آنان چه گونه و با بهره وری از چه شیوه ها و عواملی به ترویج وگسترش ومقبولیت کار خویش می پردازند ؟!

   هم چنین بایددیدکه چه کسانی در جهان، پیوسته بر شتاب راک گسترش این پدیده ها می افزایند ودر پس این تلاش وسیع و خستگی ناپذیر و پیوسته، در پی چه اهداف و نتایجی هستند ؟!

   پرسش هایی هم چونموارد زیر نیز می توانند قابل طرح و تأمل ارزیابی شوند :

   - به طور کلیاهداف کوتاه مدت و دراز مدت تولیدکنندگان و ترویج کنندگان شبکه های پیچیده و درهمتنیده ی اطلاعاتی - اجتماعی و تلاش گران جهانی سازی آن ها چیست ؟

   - آیا نیّت خیر وقصد گسترش و ارتقای دانش و اخلاق در پدیداری این شبکه ها وجود دارد، یا اهدافی اجتماعی ویژه ای را دنبال می کنند ؟

   - پی آیندهایبهره گیری خواسته یا ناخواسته ی مردم، از چنین پدیده هایی چیست ؟

   - راز موفقیتواحیاناً رمز عدم موفقیت طراحان این پدیده ها را در چه چیزی باید جست و جو کرد ؟

   - این گونه فضاهاو شبکه ها چه تعامل و برخوردی با مرزها عقیدتی، اخلاقی و هویت ملّت ها دارند ؟

   - عوامل پشت پردهو دست هایی که در کار تغییر و دگرگونی نظام اندیشه و سبک زندگی مردم از طریق اینشبکه هایند،کیانند؟

   - گریزگاه هاییرا که برای مصون ماندن از آثار سوء و تخریب گر این گونه شبکه ها و گستره ها لازماست، در کجا باید جست و جو کرد ؟

   - به طور کلیمٌدسازها و مدل سازها چه کسانی هستند و الگوسازان و الگوپذیران کیانند؟

   - چه کسانی تلاشمی ورزندکه اسوه های حسنه را از ملت ها بگیرند و الگوها واسوه های دیگری راجایگزین آنان کنند ؟

   - چه گونه میتوان با مثبت ستیزان در اٌفتاد و منفی گرایان را به کناری راند ؟

   - و درنهایت،شبکه های جهانی ارتباطات، ماهواره ها و فضای سایبری را در جهان چه کسانی و با چهابزارهایی اداره می کنند و به کدامین سوی، می برند ؟

   - بدیهی است کهپاسخ های سطحی و کوتاهی می توان برای این پرسش ها به ذهن آورد، اما پاسخ های ژرفتر و دقیق تر، نیازمند کنکاش همه جانبه، همه سو نگر و فرجام اندیش است و محتاجپژوهش و پویش و پایشی پیوسته.

   - امّا به نظر میرسد دشواری این رویه، نباید ره نوردان وادی اندیشه و افراد تفکر پیشه و فرهیخته رااز تفحص و پی گیری این مسایل باز دارد !

   هم از این روی؛ ضمنتأکید بر ضرورت تأمل در خاستگاه، اهداف و روند گسترش شبکه های اجتماعی و ارتباطی،خاطر نشان می سازیم که بهره وری هوشمندانه و سنجیده وعاقبت نگرانه از فضاها وارتباط های مجازی نیز از ضروریات این زمانه و مستم وقوف کامل بر نیرنگ هاوترفندهای دشمنان و بازیابی فرهنگ و هویت خودی وپاسداری از ارزش های معنوی است.

 


                             

 

نوه ی کوچولوو شیطانم محمد سپهر را در بغل دارم. البته نمی دانم دقیقا در کجا هستم. فقط این رامی دانم که فرمان اجرای چالش مانکن صادر شده هر کسی باید در هر وضعتی که هست ساکنو ساکت و بی حرکت بماند!بدیهی است که نوه ی کوچک من ، در آغوشم نمی تواند بی حرکتباشد و به تبع او ، من هم برای نگه داری اش قادر نیستم که حرکتی  از خودم نشان دهم! در واقع، در کاری شرکت کردهایم که بر خلاف شرکت کنند گان دیگر،تحرک زیادی از خودمان نشان می دهیم و در حقیقتبر خلاف جریان موجود، شنا می کنیم ! به همین سبب وضعیت عجیبی را در میان آن آرامجمع و بی حرکت به وجود آورده ایم! به بیاین دیگر، من و نوه ام چالش مانکن را بهچالش کشیده ایم! مجموعه ی این تکا پو ها و حرکت ها ،مرا از خواب می پراند و بیدرنگ به یاد می آوریم که به تازگی و در همین یکی دوروز گذشته به دیدار نمایشگاهمشهد دوست داشتی رفته ام و همسر و بچه ها و نوه هایم را نیز با خود برده ام و دربدو ورود به همین نمایشگاه بود که گروهی از بازیگران در کسوت سرباز، به اجرای چالشمانکن مشغول بوده اند و به جلب نظر بازدید کنندگان پرداخته اند. اکنون بی آن‌که توجهخاصی نسبت به آن در ذهنم بوده باشد ، ناگهان چنین رویایی دیده‌ام! رویایی که گویاترجیح داده ام نام آن را من و چالش مانکن بگذارم . چه رؤیای جالب و شگفتی ! تلفیقخواب و خاطره هم برای خودش داستانی است!


           
                  

هرگاه كسی از رودخانه نگاه تو نگذرد، تطهیر نمی شود! هركس آواز تو را ننوشد، ازابتدای ملكوت رانده می شود و هر آن كه در پرتو چلچراغ نفست، گامهای حیات رانشمارد، در زمره زندگان نیست!
بدان هنگام كه تو از حرا» طلوع كردی، طلیعه داران انوار خورشیدی بر دامنخجلت آویختند و روشنایی به فرهیختگی نایل آمد. حضرت عشق، با دم مسیحایی تو تولدیافت. كودك ایمان به یمن ندای سپید تو، بلوغ را تجربه کرد
اگر نگاه سبز تو نمی بود، هیچ سبزه ای در جهان نمی رست. و اگر صدای گامهای تو گوشتاریخ را نوازش نمی داد، جغرافیای عشق رنگ می باخت. آفتاب گرم دستهای تو، یتیمیجهان را جبران كرد. اگر مهربانیهای تو نمی بود، هیچ گاه كودك دنیا، برای ایستادنپا نمی گرفت. با سیلی تو بر گونه كفر بود كه بشر به شر پاسخ منفی داد. این تو بودیكه به تكثیر پروانه های ملكوت اقدام كردی، و به دانایی و بینایی، جواز افزایشبخشیدی. از نای تو، نوای نرگس شورانگیز عاطفه های محمدی رویید. تو بر بام بلندتاریخ، پرچم كعبه را افراشتی و در سرزمین قلبها، بذر محبت قرآن را كاشتی. تو نیروینظارت را بر نواحی انسان رویاندی. تو قبله» را به همه قبایل جهان هدیهدادی و گل توحید را بر گونه جمال جهان، جاودانه كردی.
حسن یوسف، پرتوی از تجلی آفتاب زیبایی توست. دم عیسوی از تنفس تو بركت یافته است وعصای همت تو، ساحران سیه پوش كفر و نفاق را از اتاق اندیشه ها اخراج كرد. بارانساده صفا و سپیده از ردای تو بر جلگه های جوامع فروبارید و همه انسانها را به سمتحاصلخیزی هدایت نمود.
لهیب ابولهب» را تو با تبر تبت» خاموش كردی و لكه های ابوجهل» را از تن جوامعزدودی. تو سرزمین مكه دلها را فتح كردی و در روزگاری كه دنیا به تب بت پرستی دچاربود، طبابت تو، تومورهای بدخیم كفر را از پیكره مجروح جهان بیرون كشید و جرأت تو،جراحات زخم عمیق ستم را التیام بخشید.
همه سپیداندیشان، از نسل تو پدیدارگشته اند و نورانیت پیشانی تو، پگاه را پایدارساخته است. اگر تداوم آبی آرامش، از سرانگشتان همایش اندیشه و احساس موج می زند،از شكوه نگاه تو است. تو ناخدای كشتی كرامتی، عاطفه روشن بارانی، پناهگاه چشمانیارانی، تو شكوه و هیمنه همه سبزه زارانی رودخانه های هدفمندی را تو به روی خانههای ما گشودی. معنای ملكوت را تو به ما یاد دادی. كتاب ایمان را تو برای جهانیانتفسیر كردی. وقتی تو بر فراز حرا» ایستادی، بشریت در برابرت زانو زد و هنگام كهآواز رسالت سردادی، همه سرداران تاریخ به راه تو، سر دادند! و زمانی كه انسان راضمانت كردی، زمانه در برابر تو به كرنش نشست.
تو، ما را به قریه سرسبز و شكوهمند قرآن دعوت كردی و در هر واللیل» ما را بهمیهمانی والنهار» بردی. تو با اقراء» قرابتی دیرینه داشتی و در مزارع اندیشهوالتین» و ایتون» می كاشتی و یا ایتهاالنفس المطمئنه» برمی داشتی. تو بر هودجایاك نعبد» نشستی و با براق ایاك نستعین» به معراج اهداناالصراط المستقیم»شتافتی و صراط الذین انعمت علیهم» را در همه گیتی گستراندی و غیرالمغضوب علیهمولاالضالین» را به همگان نشان دادی.
ای یاسین! همه ی حرف های ما، همه ی جمله های ما و همه ی نوشته های ما در برابر معنایبلند وجودت هیچ است. ما را به كوثر وجودت تهنیت و سلام و درود نثار باد!

 

 




   آه و آه و آه ‍! وای برما ! یک جهان واویلا ! قلب هستی باآفرین نگاه تو،‌ای مولای عشق و ایمان، از ضربان ایستاد و گلگونی محراب تو،‌خار غمرا در چشم روزگاران فرو برد !

ای شهید ماه خدا ! خارستان دنیا جای ماندگاری تو نبود ! اماخزان زودرسی سرشار از اندوه، جگرهای مؤمنان را کبود کرد !

   ای امام متقیان ! آیین آیینه ‌روشنایی از نور تو دارد !خضر اندیشه ات ‌آب حیات دین و عدالت است ! خضوع تو در برابر کردگار ملایک را بهرکوع و سجود وامی دارد و سجده های تو سجاده ها را روشنی می بخشد ! تو فضل الخطابآفرینشی ! تو خطبه بلند بنشینی !‌ خصومت با تو ستیزی با خورشید است ! هر که در زیرسایه نگاهت بمیرد، زنده ی جاوید است ! و آن که از آفتاب وجودت بگریزد، ‌مرده ایناچیز!

نفرین ابدی بر دست های پلید زنگوله ی گردن زندیقان ، تارنتباهی و  دستور سیاهی که بر عرش خط خداشمشیر کشید و مهتاب را سربرید !

   اینک،ای مومنان!در این شب‌های سیاه پوش ! در این ثانیه‌هایجگر سوز !‌ در این هنگامه عظیم که جن و انس و ملک، دل به ماتم و دیده به باران غمسپرده اند، شما را بر این مصیبت گران و این داغ بی کران، تسلایی فراوان نثار باد.

   اکنون ای بیدار دلان ! ای قدر شناسان ! این هم، شب دیگریاز مویه در پیشگاه صاحب این رمضان کریم است ! امشب، ایستگاه دیگری برای ایستادنزیر باران رحمت حق است ! امشب فرصتی دیگر برای نوشیدن جرعه های آمرزش و جلادادن بهدل ها و اندیشه و کردار است ! بنگرید ! این ثانیه های آفتابی، در حال گریزند !بیایید در سایه سار مغفرت و زیر سایبان رحمت،‌ سر پناهی بسازیم و ندای ربنا راخالصانه در سرسرای پر قدر امشب رها سازیم وخویشتن خویش و دیگران را غرق تمنایآمرزش کنم. به یاد ما هم باشید !

 



هم‌زمان با فرخندهروزهای دهه‌‌ی کرامت و در آستانه‌ی خجسته میلاد مبارک امام علی‌بن موسی‌الرضا علیه‌آلاف‌التحیت و الثنا، نسخه‌ ی الکترونیکی کتاب یک‌صد و چهل حکایت زیبا، بازنوشته‌یجواد نعیمی به وسیله‌ی سازمان چاپ و نشر ایران منتشر شد. گفتنی است که به‌تازه‌گینسخه‌ی چاپی این کتاب به وسیله‌ انتشارات آناگ به دنیای کتاب عرضه شده است. به اینترتیب تعداد کتاب های الکترونیکی من به هشت عنوان می رسد:

کتاب ‌های "عشق هشتم" و "فانوس" را مرکز تحقیقات رایانه‌ایقائمیه‌ی اصفهان، کتاب "قصه‌های زندگانی امام زمان (عجل‌الله تعالی فرجه)" را آستان قدس رضوی و کتاب‌های"قصه‌هایی از زندگی حضرتمحمد(ص)" و "قصه‌هایی از زندگی امام علی(ع) و نیز کتاب "پناهنده‌ها" و "چه‌گونه داستان بنویسیم" را سازمان چاپ و نشرایران منتشر کرده است. علاقه‌مندان، برای خرید کتاب‌های الکترونیکی منتشر شده بهوسیله‌ی سازمان چاپ و نشر ایران می‌توانند به وب‌سایت اختصاصی من به این‌نشانی مراجعهکنند:

http//chaponashr.ir/naeemi                                    

 



 این روزها، چاپ‌های دوم و پنجم چند جلد ازمجموعه‌ی چهارده جلدی قصه‌های زندگانی چهارده معصوم علیهم‌السلام به وسیله‌ی بهنشر( انتشارات آستان قدس رضوی) به شرح زیر، روانه‌ی بازار کتاب شده است:

چاپدوم کتاب‌های قصه‌های زندگانی حضرت فاطمه(س)، حضرت امام جعفر صادق(ع)، حضرت امامموسی کاظم(ع)، حضرت امام جواد(ع)، حضرت امام حسن عسکری(ع) و چاپ پنجم قصه‌هایزندگانی امام زمان( عجل‌الله تعالی فرجه)

شمارگانهرجلد در این نوبت از چاپ، یک هزار نسخه است که با احتساب شمارگان چندین جلد ازاین مجموعه که پیش‌تر به وسیله‌ی دو ناشر دیگر نیز به انجام رسیده، مجموع شمارگانچند نوبت چاپِ مجموعه‌ی چهارده جلدی چهارده معصوم علیهم‌السلام تا کنون به یک صد وچهل هزار نسخه می‌رسد.


 

                                                             پناهنده‌ها

      

   نشستم رو به رویش و زل زدم به صورتش. به چشم‌هایمنگاهی انداخت و همین که برق اشتیاق را در آن شعله ور دید، زبان گشود و این گونهروایت کرد؛ راوی:

   سرورم گفت: همین که چشمم به او افتاد، دلم بهشدت لرزید و دیگر نتوانستم نگاه و دل از او؛ برکنم! این بود که در پی‌اش روانهشدم. به ناز می خرامید و می رقصید و می جهید و مرا با عشق به دنبال خویش می کشید.تصمیم گرفتم هر طور که شده به دستش بیاورم. پا قرص کردم، تیز تک را؛ هی زدم و بهتاخت دنبالش کردم. آن تعقیب و گریز، شور و هیجانی ویژه  به قلبم بخشید و تپش آن را افزون ساخت. تاختم وتاختم تا این که مقصودم را یافتم و او را به دام انداختم. تلاش‌ها کرد تا از چنگمرهایی یابد؛ اما مگر من می گذاشتم که بگریزد و زحماتم را هدر بدهد؟

   دست و پایش را محکم بستم و انداختمش روی اسبم.دیگر؛ غزالک دربند، تسلیم تقدیر شده بود! به راه زدم و اسب تازاندم. هنوز اندکمسافتی را بیش‌تر نپیموده بودم که از پشت سرم، صدایی شنیدم. شگفت زده، سر چرخاندم.ماده غزالی را دیدم که ناله‌ای سنگین؛ در سینه داشت و التماسی پنهان در دیده! حسکردم که مادر غزالک من است.اما چندان به روی خویش نیاوردم و به راهم ادامه دادم.

   کمی بعد، دوباره همان صدا، دوباره همان نگاه،دوباره همان التماس، دلم را به شدت تکان داد! بازهم بی اعتنا به همه‌ی این‌ها، اسبتاختم! برای بار سوم؛ که ناله و نگاه و التماس توأم با خستگی از سوی غزال، در فضاپخش شد، دلم به سختی لرزید. کاملا زمین گیر شده و از رفتار باز ماندم. لجام اسب راکشیدم. حیوان، شیهه‌ای کشید و ایستاد. بی درنگ پایین پریدم. دست و پای غزالک را گشودمو بامهر و خرسندی او را به سوی مادرش رها کردم. ناگهان، انگار خستگی از تن مادهآهوی رنج دیده گریخت! آسوده خاطر شد. در نگاهش برقی از شادمانی توأم با     سپاس‌گزاری موج می زد. نفس راحتی کشیدم.احساس آرامش وجدان کردم و دل‌آرام، به خانه باز گشتم. همان شب در رؤیایی شگفت،بزرگ مردی را دیدم. او مژده‌ام داد که به پاس مهرورزی امروز خویش؛ فرداهای بهتریرا پیش رو خواهی داشت.

   راوی، دیدگان شگفت زده‌ام را رصد کرد و ادامهداد:

   سرورم سبکتکین گفت: چندی پس از این ماجرا،هنگامی که لباس پادشاهی می پوشیدم، هیچ شک نکردم که این، تعبیر رؤیای آن شب مناست!

   راوی که از سخن گفتن باز ایستاد، نگاهی به منافکند و افزود: آیا درست می بینم؟  اینشبنم اشک است بر روی و دیده ی ابو منصور عبد الرزاق طوسی؟!

   سری تکان دادم، نفسی عمیق کشیدم و پاسخ دادم:آری. و از قضا؛ من نیز حکایتی دارم بسیار شگفتی‌آور و خاطره انگیز! از یکی ازاینغزال های نازنین! و تو که ماجرا می گفتی انگار؛ آن غزال، در دل من غزل می خواند!

   این بار، راوی؛ با اشتیاقی فراوان؛ چشم بهدهان من دوخت و بر زبان آورد که: ماجرای ابومنصور با غزال هم باید شنیدنی باشد.من، سراپا گوشم.

   آهی کشیدم و به زبانم اجازه دادم که بگوید:

   شرمم باد که در روزگار جوانی از سر نادانی ونا آگاهی نسبت به مولا علی بن موسی علیه السلام و مزار او، نظر خوبی نداشتم و ازاین بدتر؛ این که راه را بر زائران مشهد او می بستم وآن‌چه را که آنان داشتندبهغارت می گرفتم. در همان زمان، روزی به شکار رفته بودم که ناگهان تصویری از یک غزایبا و دل ربا؛ در قاب چشمانم نشست. بر آن شدم که او را شکار کنم. یوزم را برانگیختم و در پی او فرستادمش. غزال با مهارتی خاص، می جست و می گریخت و یوز باشتابی تمام، در پی او می دوید. آن دو می پریدند و می جهیدند و من نیز به دنبال آن‌ها،پی گیر ماجرا بودم. تعقیب و گریز؛ هم‌چنان، ادامه داشت، تا این که آهو، رو؛ بهزیارت‌گاه علی بن موسی علیه السلام نهاد و در کنار دیوار مزار ایستاد. شگفتا کهیوز تا چند قدمی آهو پیش رفت، اما در آن جا؛به زمین، میخ‌کوب شد!گویا که هیچ ارادهو توانی برای حرکت نداشت. همین که غزال تکانی به خود می داد و می خواست فرار کند،یوز؛ آماده ی حمله می شد و هنگامی که آهو به دیوار می چسبید و به آن پناهنده میشد، یوز از رفتار باز می ماند! در این میان، من؛ شگفت زده به آن منظره می نگریستم،که ناگهان دیدم آهو از شکاف دیوار به درون خزید. بی درنگ به آن سو شتافتم و در آنجا پیر مردی را دیدم که به فرآن خواندن نشسته. پرسیدم: پدر جان! این آهوکه به درونآمد، چه شد و کجا رفت؟ قاری، دستی به ابروهای سفید و پر پشتش کشید، نگاهی به منانداخت، سری تکان داد و گفت: من که آهویی در این جا ندیده‌ام! اما من که به چشم‌هایخودم؛ اعتماد کامل داشتم، بیش‌تر به کاوش پرداختم و با دیدن نشانه‌هایی هم‌چون ردپاهای آهو، به روشنی همه چیز را دریافتم و به حال آن حیوان،غبطه خوردم. در همانزمان و در همان مکان،  شوری شگفت در دل وجانم پدید آمد و در درونم غوغایی! پس،  باخدای خویش؛ پیمان بستم که دیگر آزاری به زائران مولا نرسانم و با آنان به نیفتار نمایم. از آن پس هم؛ هرگاه گرهی در کارم پیدا می شد و دشواری و گرفتاریبرایم پیش می آمد، به زیارت آن مشهد شریف، می شتافتم و در آن جا با خداوند راز میگفتم و نیاز می طلبیدم و به برکت وجود صاحب آن مزار مقدس، هربار هم؛ به خواسته‌هایخودم می رسیدم.

   راوی که غرق شنیدن سخنانم شده بود، دستمالی ازجیبش بیرون آورد،تا اشک‌هایش را از گوشه‌ی چشمانش؛ پاک کند. من هم افزودم: اتفاقادر یک که این ماجرا را برای حاکم رازی هم، باز می گفتم، او که قصد داشت بهزیارت امام علی بن موسی الرضا علیه السلام برود، با شنیدن این قصه، اشتیاقش  برای رفتن؛ فزونی یافت و به هنگام خداحافظی ‌اشبا من، با  دیدگانی تر به او گفتم: سلاممراهم به پیشگاه آقای‌مان برسان و از ایشان بخواه که ما را نیز بطلبد.به مولابگو  که ما را هم ضمانت بفرماید! وقتی همکه حاکم از من دور می شد، احساس می کردم که دل مرا نیز با خودش می برد!

   در این هنگام، با دیدن اشک‌های عشق و اشتیاقراوی؛ دیدگان من هم بارانی شد. ی هم، راوی گریست و من گریستم. من گریستم و راویگریست!  

 

                            از کتاب پناهنده‌ها ( مجموعه داستان‌های رضوی)نوشته‌ی جواد نعیمی‌ا


 

دشمنان خداكه هرگز تاب تحمل حق را ندارند و از گسترش دانایى و معرفت و فضیلت بیم دارند،همواره در پى از میان بردن نشانه‏ هاى حق و درستى و راستى ‏اند. سرانجام در زمانحاكم ستم گر اموى یعنى هشام بن عبدالملك، به دستور او، امام باقرعلیه السلام رامسموم كرده و به شهادت مى‏ رسانند!

 امام صادق‏ علیه السلام مى ‏فرماید: پدرم درآستانه‏ ى شهادت، غلام‏ هاى بدِ خودش را آزاد كرد و خوب‏ ها را نگاه داشت. پرسیدم: پدرجان! چرا بدها را، رها مى ‏كنى و خوب‏ ها را نگاه مى‏ دارى؟» فرمود: اینان [بدها ] ممكناست كمى از من دل‏ گیر شده باشند. [دل‏ گیرى آن‏ ها را این گونه جبران مى ‏كنم.]»

 امام ششم ‏علیه السلام، هم چنین مى ‏فرماید:

 در شام‏ گاهِ شهادت پدر، نزد ایشان مى ‏شتابم،مى ‏بینم با كسى در حال سخن گفتن است، حال آن كه من آن شخص را نمى ‏بینم! پدرم اشارهمى ‏كند كمى دورتر بروم، امّا اندكى بعد كه بار دیگر نزد پدر برمى ‏گردم، مرامى ‏پذیرد و مى ‏فرماید:

 - من امشب از دنیا خواهم رفت! هم‏ اكنون پدرم رادیدم كه شربت گوارایى را برایم آورد و من آن را نوشیدم. آن گاه، آن حضرت مرا بهدیدار حق و رفتن به جهان جاوید، بشارت داد!

 امام دانایى و فضیلت و مهر، حضرت باقرعلیهالسلام وصیت ‏هایش را مى ‏كند و چشم از جهان مى ‏پوشد.

 مردى كه چند فرسنگ از مدینه دور است به مدینهمى ‏آید و مى ‏گوید در خواب به من گفته شده كه برو و بر بدن ابوجعفر» - امام محمد باقرعلیهالسلام - نماز بگزار كه فرشته گان او را غسل داده ‏اند. هم اینك مى‏ بینم كه خواب امراست بوده و امام‏ علیه السلام از دنیا رفته است.

 پیكر پاك امام محمد باقرعلیه السلام به خاك بقیعسپرده مى ‏شود و آن عزیز گرامى در كنار آرام‏ گاهِ امام مجتبا ‏ و امام سجاد، كهدرود خداوند بر آنان باد؛ آرام مى ‏گیرد.

 مدینه، یك پارچه غرق شیون و ماتم مى ‏شود! زمین وآسمان سیاه مى ‏پوشد. سیلاب اشكT دیده ‏ها و دل‏ ها را فرامى ‏گیرد و كبوترهایى چند بربام خانه ‏ى امام باقرعلیه السلام غمگنانه بق‏ بقو مى ‏كنند!.

 

               برگی از کتاب قصه‌های زندگانی امام محمد باقرعلیه السلام، نوشته‌ی جواد نعیمی


آواز جیرجیرکان کتاب تازه‌ای برای کودکان و نوجوانان است. بخشی از داستان‌های این کتاب را من ( جواد نعیمی) و بخش دیگرش را همسرم خانم فاطمه نوشته است. این کتاب را نشر آناگ با همکاری انتشارات سیمرغ خراسان به چاپ رسانده. هم زمان نسخه‌ی الکترونیکی این اثر هم به وسیله‌ی سازمان چاپ و نشر ایران انتشار یافته است. علاقه مندان می‌توانند این کتاب را از این نشانی خریداری کنند:  
                                                                             
http://chaponashr.ir/naeemi                   
                                                 

 


 

منز چه رو، میان گل داری تو

هر نو گل باغ را خجل داری تو

انگارشهید داده ای لاله سرخ

کاینداغ بزرگ را به دل داری تو

*********

 

خورشیدبه خون تپیده را دیدم من

آنعاشق سر بریده را دیدم من

بازخمه ی زخم بی شمارش می گفت

دردامن شب، سپیده را دیدم من

*********

 

ماجام زلال را به حق نوشیدیم

چونچشمه ی نور، از زمین جوشیدیم

تاننگ سیاهی از جهان پاک شود

چشمطمع از حیات خود پوشیدیم

 

*********

شهیدانبی تن و بی دست و بی سر

شهیداننو گلانی گشته پر پر

شهیدان،رهروان خط رهبر

شهیدانزنده اند ، " الله اکبر"

 

*********

 

تاوادی عاشقان سفر کردم من

برمعبر سرخ شان نظر کردم من

تابوسه به روی پاک آنان بزنم

ازکوچه ی تنگ جان گذر کردم من

*********

 

آنانکه صلای عشق را در دادند

ازنخل وجود خویشتن، بر دادند

تاعاشق صادق حقیقت باشند

باقامت افراشته ای، سر دادند

*********

 

ماقاصد صبحیم، همه خوش خبریم

خوننامه ی فتح را به هر سو ببریم

باکاتب این کتیبه ی نورانی

همپای سپیده، در رکاب سحریم

*********

 

بیزارو غمین زبودن مردابیم

ننگاست بمانیم، بیا بشتابیم

باهم ، همه این ترانه را می خوانیم

ماراهی کوی روشن مهتابیم


                                        سلام برستوده‌ی خدا، حضرت محمد مصطفی

                                                          از قلم جواد نعیمی

 

باجوهر سرخِ قلب‌مان

باخون جاری در قلم‌های‌مان

که ام بلند محمد رسول الله، صلی‌الله علیه و آله وسلم

متبرکاست

بُت‌هایپلید اهانت گر را

بهزیر پای خویش فرو می‌مالیم!

و موش‌هارا به میزبانی آن‌ها فرا می‌خوانیم

تا درگوشه‌ای ،در انزوا بپوسند

وجهان، از گندِ پلیدی آنان، پاک شود!

ما،نواده‌گان سلمان محمدی»

بهچنان رشدی رسیده‌ایم

که سیلیمحکمی به صورت و اندیشه‌ی سلمان رشدی»ها

وپیروان او، بزنیم

و آن‌هارا روانه‌ی هاویه» سازیم!

ما،نسل کاوه‌ی آهنگرِ ایمانیم

کهپوزه‌ی ضحاک فتنه‌گر را

همارهبه خاک می‌مالیم!

ما،حمله‌ی همه‌ی کفتارهای مهاجم

بهساحت خورشید را

باسلاحِ صلابت خود، می‌تارانیم

 و نابودی و ذلت را چونان گردن‌آویزی

بهدشمنان دین و وحدت خویش

هدیهمی‌دهیم!

بلندباد- بلندتر-

نامآخرین فرستاده‌ی برحقِ حق»!

سلامبر عشق! سلام بر محمد والا مقام ما!

                                           

 


آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

حسین نصیری نیا نوای دل ewoxemru Mark's notes Scott's blog beauflowtusus nazi2274roman micottiafi شرکت بست خبر سرزده